ساعاتی از بعضی روزای ما!
اول بگم این پیراهن خوشگل سوغاته بابایی که از اصفهان واسم آورده سوغاتیه مامانم یه شال قشنگ بود حالا بریم سر اصل مطلب یه وقتایی که مامان میاد پای کامپیوتر منم عروسکامو بر میدارم ومشغول بازی میشم یه دو دقیقه که بازی کردم به مامان اینجوری نگاه میکنم یعنی دیگه نوبت منه بشینم جای تو بعدش اگه مامان رضایت نده شدیدتر نگاش میکنم واگه بازم راضی نشه از این روش استفاده میکنم که اکثرا فایده ای هم نداره و مامان در نهایت مجبور میشه سیستمو خاموش کنه وخودشم از خیر کارش بگذره تا مبادا من عادت کنم...
نویسنده :
مامان
0:12